گرامر يا دستور زبان اين درس درباره استفاده از S مالكيت ، يا آپُستروف S، مي باشد و قسمت ديگر گرامر آن درباره استفاده از of در نسبت دادن شيء به شيء ديگر مي باشد. نكات گرامري اين درس به ترتيب زير مي باشد.
نكات:
1 – هر گاه بخواهيم جسمي يا شيء را به انساني تعلق و مالكيت دهيم، ابتدا يك آپُستروف s يا(s') به آخر اسم انسان اضافه مي كنيم سپس نام شيء مورد نظر را به دنبال آن مي آوريم . مثال :
Sara's book : كتاب سارا
Teacher's pen : خودكار معلم
2 – (s') يا آپُستروف s مالكيت مخصوص تعلق جسم يا شي به انسان است و براي تعلق دادن شي به شي ديگر هرگز به كار نمي رود.
3 - اگر اسمي كه مي خواهيم شيء را به آن نسبت دهيم به حرف S ختم شود و يا s جمع به دنبال داشته باشد كافي است فقط علامت آپُستروف را سمت راست آن S كه در آخر اسم وجود دارد بياوريم مثل :
Student's books : كتاب هاي دانش آموزان
Girl's dresses: لباس هاي دختران
4 – اگر بخواهيم شيء را به شئي ديگر تعلق و مالكيت دهيم ، كافي است حرف اضافه of را بين اسم آن دو شي قرار دهيم مثل :
The door of the class : دربِ كلاس
شي تعلق داده شده حرف اضافه
The legs of the table : پايه هاي ميز
5- حرف اضافه of فقط براي تعلق دادن شي به شي ديگر به كار مي رود و براي تعلق دادن شي به انسان ها به كار نمي رود.
6 – نكته ديگر اين درس در مورد استفاده از «صفت» مي باشد. همانطور كه مي دانيد « صفت» كلمه اي است كه مشخص كننده وضعيت يا حالت اسم مي باشد. صفت قبل از اسم مي آيد و آن را توصيف مي كند مانند :
table she had a near death experience. Seeing god she asked “is my time up?” god said: “ no , you have another 43 years , 2 month and 8 days to live upon recovery. The woman decided to stay in the hospital and have a face-lift , liposuction , breast implants and a tummy tuck. She even had someone come in and change her hair color and brighten her teeth. Since she had so much more time to live , she figured she might as well make the most of it. After her last operation , she was released from the hospital while crossing the street on her way home, she was killed by an ambulance. Arriving in front of god , she demanded , “ I thought you said I had another 42 years? Why didn’t you pull me from out of the path of the ambulance?”
God replied : “ I didn’t recognize you”
ترجمه ی این داستان
خانم 45 ساله ای سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود خدا را دید. از خدا پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ خدا پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد و حتی دندانهایش را سفید کرد.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
کلاس زبان
مدرسه ی نمونه
دولتی
یاقرالعولوم
برازجان
و آدرس
baqrallvmenglish.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.